فقیدلغتنامه دهخدافقید. [ ف َ] (ع ص ) گم کرده شده . مات غیر فقید و لاحمید؛ یعنی بمرد و کسی پروای آن نکرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). در تداول امروز، برای مرده ای که بخواهن
ثقیفلغتنامه دهخداثقیف . [ ث َ ] (اِخ ) فقید ثقیف ، گم شده ٔ ثقیف . در اول اسلام به طائف دو برادر بودند یکی از آن دو زنی از بنی کنة کرد و سپس به سفری شد و زن خویش به برادر سپرد ق
گمشدهلغتنامه دهخداگمشده . [ گ ُ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مفقود. فقید. یاوه . یافه . هرزه . خله . گم گشته . (یادداشت مؤلف ). ضالَّة. (دهار) (منتهی الارب ). ضال َّ. (ترجمان القر