پپلسلغتنامه دهخداپپلس . [ پ َپ ْ ل ُ ] (اِ) تریدی که از نان خشک و روغن و دوشاب سازند. || اشکنه ای که از روغن و پیاز بروغن بریان کرده و آب و نان خشک سازند. (برهان ) : که ز ماهیت
پپلسفرهنگ انتشارات معین(پَ لُ) (اِ.) 1 - تریدی که از نان خشک و روغن و دوشاب سازند. 2 - اشکنه ای که از روغن و پیاز با روغن بریان کرده و آب و نان خشک سازند.
پالس دلافرنترالغتنامه دهخداپالس دلافرنترا. [ ل ُ دُ رُ ت ِ ](اِخ ) قصبه ای از اسپانیااز ایالت هوئلوا دارای 1600 تن سکنه . و آنرا بروزگار گذشته بندری بود که امروز از شن پوشیده شده است و از
پالسترلغتنامه دهخداپالستر. [ ل ِ رُ ] (اِخ ) قریه ای به ایتالیا از ایالت نوار بر ساحل رود سزیا. سپاهیان فرانسوی و پیه مونتی در روزهای سی ام و سی و یکم ماه مه 1859 م .1275/ هَ . ق
پالسترینالغتنامه دهخداپالسترینا. [ ل ِ ] (اِخ ) ژی وان نی پیِرلویژی ... قول ساز و مجدّد موسیقی دینی ملقب به «پادشاه موسیقی » مولد در 1526م .930/ هَ . ق . و وفات در 1594م .1002/ هَ .
پسلسلغتنامه دهخداپسلس . [ پْس ِ / پ ِ س ِ ل ُ ] (اِخ ) میشل . مرد سیاسی و نویسنده بیزانسی . مشاور ایساک کمنن و میشل هفتم . مجدّد فلسفه ٔ افلاطونی . مولد بسال 1018 م . و وفات 107
mugsدیکشنری انگلیسی به فارسیلیوان ها، لیوان، فنجان، دهن کجی، ابخوری، دهان، عکس شخص محکوم، پوزه، کتک زدن
ببلسلغتنامه دهخداببلس . [ ب َ ل ُ ] (اِ) تریتی باشد که از نان خشک با روغن و دوشاب کنند. پپلس . (برهان قاطع). پبلس . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). || آن نان خشک را گویند که موش
پالس دلافرنترالغتنامه دهخداپالس دلافرنترا. [ ل ُ دُ رُ ت ِ ](اِخ ) قصبه ای از اسپانیااز ایالت هوئلوا دارای 1600 تن سکنه . و آنرا بروزگار گذشته بندری بود که امروز از شن پوشیده شده است و از
پالسترلغتنامه دهخداپالستر. [ ل ِ رُ ] (اِخ ) قریه ای به ایتالیا از ایالت نوار بر ساحل رود سزیا. سپاهیان فرانسوی و پیه مونتی در روزهای سی ام و سی و یکم ماه مه 1859 م .1275/ هَ . ق
پالسترینالغتنامه دهخداپالسترینا. [ ل ِ ] (اِخ ) ژی وان نی پیِرلویژی ... قول ساز و مجدّد موسیقی دینی ملقب به «پادشاه موسیقی » مولد در 1526م .930/ هَ . ق . و وفات در 1594م .1002/ هَ .