نیریزلغتنامه دهخدانیریز. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش دهدز شهرستان اهواز. در 8هزارگزی جنوب غربی دهدز، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و دارای 150 تن سکنه است . آبش از چشمه و قنات ، محصولش غلات وصیفی و شغل اهال
تحلیل همسایگیnearest-neighbor analysisواژههای مصوب فرهنگستانروشی که باستانشناسان برای بررسی پراکنش محوطههای باستانی همجوار و چگونگی ارتباط میان آنها به کار میبرند
نگرشلغتنامه دهخدانگرش . [ ن ِ گ َ رِ ] (اِمص ) نگاه کردن . دیدن . (برهان قاطع). نگرستن . (برهان قاطع) (آنندراج ). بینش . نظر. نگاه . ملاحظه . مشاهده . (ناظم الاطباء). عمل نگریستن . اسم از نگریستن است . (یادداشت مؤلف ) : باریک موی کشیده ٔ خوب نگرش . (التفهیم ). یعنی نگ
نیرزلغتنامه دهخدانیرز. [ ن َ ی َ ] (نف مرکب ) نیرزنده . که ارزش ندارد. که بی ارزش است .- هیچ نیرز ؛ که ارزشی ندارد.
نیرشلغتنامه دهخدانیرش . [ ن َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ولدبیگی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان . در 8هزارگزی جنوب نهرآب و 6هزارگزی قلعه ٔ میرآباد، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و200 ت
نرزلغتنامه دهخدانرز. [ ن َ ] (ع مص ) پنهان شدن از بیم و ترس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
نیریزیلغتنامه دهخدانیریزی . [ ن َ ] (اِخ ) احمد نیریزی (میرزا، یا میر...) از مردم نیریز فارس و از خوشنویسان معروف قرن دوازدهم است . چند فقره کتب ادعیه و کتیبه های دو طرف ایوان چهل ستون اصفهان به خط اوست . یکی از قرآن های دستنویس وی در تهران چاپ و منتشر شده است . مؤلف ریحانةالادب وفات او را بعد
نیریزیلغتنامه دهخدانیریزی . [ ن َ ] (اِخ ) فضل بن حاتم نیریزی ، مکنی به ابوالعباس . از منجمان قرن چهارم و از مقربان المعتضد باﷲ عباسی است . کتاب احداث الجو را برای خلیفه تألیف کرده است . نیز او راست : رسالة فی سمت القبلة، شرح کتاب اقلیدس ، معرفةالادب یعرف بها ابعادالاشیاء الشاخصة فی الهوا، زیج
میرزااحمد نیریزیلغتنامه دهخدامیرزااحمدنیریزی . [ اَ م َ دِ ن َ ] (اِخ ) خوشنویس معروف در خط نسخ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نیریزی شود.
دریاچه ٔ نیریزلغتنامه دهخدادریاچه ٔ نیریز. [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ ن َ ] (اِخ ) دریاچه ٔ بختگان ،در فارس . رجوع به بحیره ٔ بختگان در ردیف خود شود.
علی نیریزیلغتنامه دهخداعلی نیریزی . [ ع َ ی ِ ن َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی نیریزی . ملقب به ارشدالدین و مکنی به ابوالحسن . فقیه و محدث و مفسر و ادیب بود و در شعبان سال 604 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- باکورةالطلب لاهل الادب . <spa
خیرهلغتنامه دهخداخیره . [ ] (اِخ ) شهرکی است از توابع فارس : خیره و نیریز دو شهرک است و به خیره قلعه ای است بر کوه . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). خیره و نیریز دو شهرک اند و قلعه نیز دارند. (نزهت القلوب ).
گشنابادلغتنامه دهخداگشناباد. [ گ ُ ] (اِخ ) شهری است از بلاد بین نیریز و داراب و فسا (در جنوب شهر خیر و شمال شرقی فسا و جنوب غربی نیریز) معرب آن جُشناباد است . (تاریخ مغول ص 381).
آباده ٔ زرتشتلغتنامه دهخداآباده ٔ زرتشت . [ دَ ی ِ زَ ت ُ ] (اِخ ) نام یکی از چهار محله ٔ نیریز از شهرهای فارس .
گورسفیدلغتنامه دهخداگورسفید. [ س َ / س ِ ] (اِخ ) کوهی است درمشرق دریاچه ٔ نیریز. (جغرافیای طبیعی کیهان ص 55).
نیریزیلغتنامه دهخدانیریزی . [ ن َ ] (اِخ ) احمد نیریزی (میرزا، یا میر...) از مردم نیریز فارس و از خوشنویسان معروف قرن دوازدهم است . چند فقره کتب ادعیه و کتیبه های دو طرف ایوان چهل ستون اصفهان به خط اوست . یکی از قرآن های دستنویس وی در تهران چاپ و منتشر شده است . مؤلف ریحانةالادب وفات او را بعد
نیریزیلغتنامه دهخدانیریزی . [ ن َ ] (اِخ ) فضل بن حاتم نیریزی ، مکنی به ابوالعباس . از منجمان قرن چهارم و از مقربان المعتضد باﷲ عباسی است . کتاب احداث الجو را برای خلیفه تألیف کرده است . نیز او راست : رسالة فی سمت القبلة، شرح کتاب اقلیدس ، معرفةالادب یعرف بها ابعادالاشیاء الشاخصة فی الهوا، زیج
دریاچه ٔ نیریزلغتنامه دهخدادریاچه ٔ نیریز. [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ ن َ ] (اِخ ) دریاچه ٔ بختگان ،در فارس . رجوع به بحیره ٔ بختگان در ردیف خود شود.