لیرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنوعی ساز زهی به شکل U و شبیه چنگ که بیشتر در یونان باستان کاربرد داشت.
لیرلغتنامه دهخدالیر. (اِ) آب غلیظی باشد که از دهان و گوشه های لب فروریزد و بیرون آید. (برهان ) : کوری که بود کثافتش صد مسلخ پیداست کمند (؟) لیرش از یک فرسخ .ملا طارمی .
لیرلغتنامه دهخدالیر. (اِ) مسکوکی در ایتالی . الفرنک الایطالی وهو اللیرة ایضاً. انما استعمل بعض کتاب العصر اللیر لکی لاتلتبس باللیرة التی اغلبها یکون ذهباً و اللیر فضة و کانت ال
لیرهفرهنگ انتشارات معین(رِ) [ انگ . ] (اِ.) واحد پول بریتانیا، ایرلند، مصر، سودان ، سوریه ، لبنان ، ترکیه و قبرس .
لیرهفرهنگ انتشارات معین(ر یا رَ) [ ایتا. ] (اِ.) (اِ.) سکه ای که ارزش آن در ازمنه و امکنة مختلف فرق می کند.
leerدیکشنری انگلیسی به فارسیلیر، نگاه کج، قیافه، رنگ قیافه، نگاه چپ، نگاه دزدکی، نگاه کج کردن، از گوشه چشم نگاه کردن
leersدیکشنری انگلیسی به فارسیلیر، نگاه کج، قیافه، رنگ قیافه، نگاه چپ، نگاه دزدکی، نگاه کج کردن، از گوشه چشم نگاه کردن