مربوبلغتنامه دهخدامربوب . [ م َ ] (ع ص ، اِ) بنده . مملوک . پرورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مخلوق . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مملوک . زیردست . (از متن اللغة).
مربابلغتنامه دهخدامرباب . [ م ِ ] (ع ص ) زمین گیاه ناک . (منتهی الارب ). زمین سرسبز. پرگیاه . مرب . (از متن اللغة). رجوع به مَرَب ّ شود.
مرببلغتنامه دهخدامربب . [ م ُ رَب ْ ب َ ] (ع ص ) پرورده . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || عمل آورده و پرورده با رب ّ. (از متن اللغة): زنجبیل مربب ؛ پرورده به رب . (منتهی الارب ). مربی با عسل یا شکر. (یادداشت مؤلف ). آنچه در عسل یا شکر پرورده به عمل آرند. || مُنْعَم . منعم علیه . (اقرب المو
مرببلغتنامه دهخدامربب . [ م ُ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) تربیت کننده . پرورش دهنده . استاد. معلم . || رُب سازنده . (ناظم الاطباء).
غسنلغتنامه دهخداغسن . [ غ ُ س َ ] (ع اِ) ج ِ غُسنَة و غُسناة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).عدی بن زید گوید : و احور العین مربوب له غسن مقلد من خیار الدر تقصاراً.(منتهی الارب ).رجوع به غسنة شود.
بندهفرهنگ مترادف و متضاد۱. عبد، عبید، مربوب، مملوک ≠ آزاد، آزاده، حر ۲. آفریده، مخلوق ۳. چاکر، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، غلام، گماشته، مستخدم، نوکر ۴. اسیر، برده، زرخرید ≠ آزاد، آزاده، حر ۵. مقهور ۶. مطیع، حلقهدرگوش، فرمانبردار ۷. اینجانب، من بندهنواز
مملوکلغتنامه دهخدامملوک . [ م َ ] (ع ص ، اِ) بنده و ملک کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بنده . (غیاث اللغات ). بنده ٔ درم خریده . (دهار). غلام . برده . مولی . زرخرید. درم خرید. بنده ٔ زرخرید. رقبه . عبد. اصطلاحاً بندگان سپید را مملوک و بندگان سیاه را عبد می گفتند. (یادداشت مرح
ثقیفلغتنامه دهخداثقیف . [ ث َ ] (اِخ ) فقید ثقیف ، گم شده ٔ ثقیف . در اول اسلام به طائف دو برادر بودند یکی از آن دو زنی از بنی کنة کرد و سپس به سفری شد و زن خویش به برادر سپرد قضا را روزی چشم اوبه زن برادر افتاد و عاشق وی گشت و عشق خویش پنهان میداشت تا از اثر عشق بیمار گردید برادر او از سفر ب
انالغتنامه دهخداانا. [ اَ ] (ع ضمیر)مَن . (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) : دانش دیگر ز نادانی ماسر برآورده عیان کانی انا. مولوی .آن انا را لعنةاﷲ در عَقِب این انا را رحمةاﷲ ای محب آن انا بی وقت گفتن لعنت است آن انا