قیقاجلغتنامه دهخداقیقاج . [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، ص ، اِ) اریب . وریب . (برهان در کلمه ٔ وریب ). مأخوذ از ترکی ، در تداول ، کج و خم . || تیر خمیده . (ناظم الاطباء). تیر افکندن به دشمن در حالی که پشت بدو دارند چنانکه اشکانیان در کر و فر خویش . (یادداشت بخط مرحوم
ککشلغتنامه دهخداککش . [ ک ِ ک ِ ] (اِ) اسم فارسی جرجیر است . (فهرست مخزن الادویه ). ککژ. تره تیزک . (برهان ) (آنندراج ). کیکیژ.(حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به ککژ و ککچ شود.
غیغاجلغتنامه دهخداغیغاج . [ غ َ ] (ص ، ق ) قیقاج . در تداول عوام ، کج و پیچان ، با رفتن و نگاه کردن استعمال میشود.- غیغاج رفتن ؛ کج و پیچان راه رفتن .|| در تداول مردم آذربایجان ، قیقاج یا قیقاجی بریدن پارچه ؛ یعنی بریدن آن بشکل سه گوشه ٔ قائم الزاویه .
اوریولغتنامه دهخدااوریو. [ اُ ] (ص ) اوریب . اریب . بر وزن و معنی اوریب است که به ترکی قیقاج و بعربی محرف گویند. (برهان ) (هفت قلزم ). رجوع به اریب شود.
توربفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ب، میل، انحراف، افتادگی، کجی، تمایل، شیب▼، خَم قیقاج، زیگزاگ، اعوجاج، زاویهدار بودن، پیچوتاب لوزی
[صفت] اُریبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد یب، کج، یکبر، مایل، مورب، قیقاج، یکوری، شیبدار▼، خَم تابیده، معوج، خمیده، خَمشده انحرافی لوزیشکل