ذهللغتنامه دهخداذهل . [ ذَ ] (ع مص ) مشغول بکردن . (تاج المصادربیهقی ).ذهول . غافل شدن . فراموش کردن . فراموش کردن از روی ناپروائی . || گذاشتن کسی را بر عهد سابق .
ذهللغتنامه دهخداذهل . [ ذُ] (اِخ ) ابن شیبان . پدر قبیله ای است از عرب . و از آن قبیله است یحیی حافظ و بقولی امام احمد حنبل . و اما قاضی ابوطاهر ذهلی از قبیله ٔ سدوس است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 313 و عیون الاخبار ج <sp
ذهللغتنامه دهخداذهل . [ ] (اِخ ) ابن ثعلبةکوفی شیبانی . شاعری معاصر رشید عباسی . و او راست :اذا نسبت عدیا فی بنی ثعل فقدم الدال قبل العین فی النسب .و در عقد الفرید آمده ، ذهل بن ثعلبةبن عکابة فی ضبة ج 3 ص 314. رج
ذهللغتنامه دهخداذهل . [ ذُ ] (اِخ ) (بنو...) نام قبیله ای است وفقیه سیستان بروزگار مأمون خالدبن مضا الذهلی بالولاء منسوب بدین قبیله است . و صاحب اقرب الموارد گوید:بنوذهل ، فریق من بنی شیبان . و رجوع به بنوذهل شود.
ذهللغتنامه دهخداذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن اوس بن نمیربن مشنج . از اتباع تابعین است و زهیربن ابی ثابت از او روایت کند.
سامانۀ حملونقل تلفنیdial-a-ride transportation system, dial-a-rideواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ حملونقلی که در آن وسایل نقلیه با درخواست تلفنی در اختیار متقاضیان قرار میگیرد
بوق آزادdial toneواژههای مصوب فرهنگستاننشانک/ سیگنالی که مرکز تلفن ارسال میکند تا آمادگی خود را برای دریافت شمارۀ مورد نظر برخوان اعلام کند
شمارهگیری 2dial-upواژههای مصوب فرهنگستانویژگی خدماتی که در آن کاربر اینترنت ابتدا ازطریق شمارهگیری بهکمک مودم، به مرکز تلفن متصل و از آنجا به مودم شرکت ارائهکنندۀ خدمات اینترنتی مرتبط میشود
دسترسی با شمارهگیریdial-up accessواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای دسترسی به اینترنت که با خط تلفن عادی انجام میشود و دارای سرعت 56kbps است
دماسنج لیداری جذب تفاضلیdifferential absorption lidar thermometer, DIAL thermometerواژههای مصوب فرهنگستاندورکاو فعالی که دما را با استفاده از لیزر میسنجد
ذهلیلغتنامه دهخداذهلی . [ ذُ لی ی ] (اِخ ) محمدبن احمد الذهلی . مکنی بابی طاهر. فقیهی محدث از قضاة مصر. وی شاعری نیکو بدیهت و مناظری قوی حجت بود و از سال 348 تا 366 هَ . ق . تولیت قضاء مصر داشت .
ذهلانلغتنامه دهخداذهلان . [ ذُ ] (اِخ ) تثنیه ٔ ذهل . و چون ذهلان گویند به صورت مثنی ، مراد ذهل بن شیبان و ذهل بن ثعلبةبن عکابة باشند که دو قبیله از ربیعةاند.
حداءلغتنامه دهخداحداء. [ ح َ د د ] (اِخ ) ابن ذهل بن حرث بن ذهل بن مران . مردی خوش آواز بود. (سمعانی ).
ذهلیلغتنامه دهخداذهلی . [ ذُ لی ی ] (اِخ ) محمدبن احمد الذهلی . مکنی بابی طاهر. فقیهی محدث از قضاة مصر. وی شاعری نیکو بدیهت و مناظری قوی حجت بود و از سال 348 تا 366 هَ . ق . تولیت قضاء مصر داشت .
ذهلانلغتنامه دهخداذهلان . [ ذُ ] (اِخ ) تثنیه ٔ ذهل . و چون ذهلان گویند به صورت مثنی ، مراد ذهل بن شیبان و ذهل بن ثعلبةبن عکابة باشند که دو قبیله از ربیعةاند.
ابوذهللغتنامه دهخداابوذهل . [ اَ ذُ ] (اِخ ) احمدبن ابی ذهل . یکی از روات قرائت کسائی است و با کسائی در بعض حروف مخالف است . (ابن الندیم ). و صاحب الفهرست در موضع دیگر ابوذهل مطلق بی ذکر نام و نسب آورده و گوید او از ابوعمرو زبّان بن العلاء و قرائت او روایت دارد و کتاب قرائت ابوعمروبن العلاء از