غرغانلغتنامه دهخداغرغان . [ غ َ ] (اِ) آواز مهیب . (آنندراج ). || در ناظم الاطباء به معنی دیگ آشپزی آمده است و در فرهنگهای دیگر به این معنی دیده نشد و در صورتی که صحیح باشد تلفظی از غزغن ، غزغند (دیگ ) است .
غرغنلغتنامه دهخداغرغن . [ غ َ غ َ ] (اِ) پوستی باشد غیر کیمخت و ساغری ، و از آن هم کفش دوزند، به کسر ثالث هم آمده است . و با زای نقطه دار هم گفته اند. (برهان قاطع) (آنندراج ). غرغند. غزغن . غزغند. (برهان قاطع).
غرغنلغتنامه دهخداغرغن . [ غ َ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدون ، که در8هزارگزی جنوب داران و 6هزارگزی جنوب راه داران به آخوره قرار دارد. محل آن دامنه ٔ کوه و هوای آن سردسیر است و سکنه ٔ آن <span cla
باغرغانلغتنامه دهخداباغرغان . [ ] (اِخ ) نام عشیره ای در ولایت و سنجاق سیواس . (از قاموس الاعلام ترکی ).