زمزرةلغتنامه دهخدازمزرة. [ زَ زَ رَ ] (ع مص ) جنبانیدن آوند را بعد پر شدن تا نیک پر شود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
زمجرةلغتنامه دهخدازمجرة. [ زَ ج َ رَ ] (ع مص ) غریدن شیر. || (اِ) نی که می نوازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، زَماجِر، زَماجیر. (اقرب الموارد). || زن زانیه . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب
زمجرةدیکشنری عربی به فارسیتله , کمند , گره , گرفتاري , گوريدگي , شوريدگي , بغرنجي , برجسته کردن , نمودارکردن , بغرنج کردن , دندان قروچه کردن , غرولند کردن , خشمگين ساختن , گره خوردن