حبرلغتنامه دهخداحبر. [ح ِ ب ِرر ] (اِخ ) دو کوه در دیار سلیم است ، معنی جز این نداشته و مرتجل است . ابن مقبل گوید : سل الدار من جنبی حبر فواهب الی ما تری هضب القلیب المضیح .و عبید گوید:فعردة فقفا حبرلیس بها منهم عریب .(معجم ال
حبیرلغتنامه دهخداحبیر. [ ح َ ] (اِخ ) نام محلی به حجاز است . فضل بن عباس الهی گوید : سقی دمن المواتل من حبیربواکر من رواعد ساریات .و ممکن است شاعر از کلمه ٔ حبیر معنی لغوی سحاب را خواسته باشد.(معجم البلدان ).
حبریرلغتنامه دهخداحبریر. [ ح ِ ] (ع اِ) یحبور. حبربر. حبرور. شوات بچه . (منتهی الارب ). جوجه ٔ هوبره . بچه ٔ حباری . ج ، حباریر.
حبرالامةلغتنامه دهخداحبرالامة. [ ح ِ رُل ْ اُم ْ م َ ] (اِخ ) لقب عبداﷲبن عباس . پسر عم پیغمبر اکرم است . (مهذب الاسماء) (تاج العروس ). و در منتهی الارب او را حبر خوانده است .
حبرانلغتنامه دهخداحبران . [ ح َ ] (اِخ ) صاحب مراصدالاطلاع گوید: شهری است و گمان میکنم که از دیار بنی بکر باشد نزدیک اسعرد.
حبورلغتنامه دهخداحبور. [ ح ُ ] (ع مص ) حَبر. حَبَر. حَبْرَة. شاد شدن . (غیاث ). شادمانه شدن . (زوزنی ). شادمانی کردن . (دهار). || شاد کردن . (غیاث ). شادمانه کردن . حبر. (ترجمان القرآن ). و رجوع به حبر شود.
حبریرلغتنامه دهخداحبریر. [ ح ِ ] (ع اِ) یحبور. حبربر. حبرور. شوات بچه . (منتهی الارب ). جوجه ٔ هوبره . بچه ٔ حباری . ج ، حباریر.
حبر کاتبیلغتنامه دهخداحبر کاتبی . [ ح ِ رِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نظام قاری در رساله ٔ اوصاف شعر از دیوان البسه ٔ خود چ اسلامبول 1303 هَ . ق . ص 138 گوید: و باز در هر ایامی رختی چند مخصوص در میان است و شعار اهل زمان چون فرا
حبرالامةلغتنامه دهخداحبرالامة. [ ح ِ رُل ْ اُم ْ م َ ] (اِخ ) لقب عبداﷲبن عباس . پسر عم پیغمبر اکرم است . (مهذب الاسماء) (تاج العروس ). و در منتهی الارب او را حبر خوانده است .
حبرحبرلغتنامه دهخداحبرحبر. [ ح ُ ب ُ ح ُ ب ُ ] (ع اِ) کلمه ای است که بدان گوسفند را بدوشیدن خوانند. (منتهی الارب ). رجوع به حبر و حبربر شود.
محبرلغتنامه دهخدامحبر. [ م ُ ح َب ْ ب ِ ] (اِخ ) لقب ربیعة شاعر عرب که پدرش سفیان نام داشت . (از منتهی الارب ).
محبرلغتنامه دهخدامحبر. [ م ِ ب َ ] (ع اِ) محبرة [ م َ / م ِ ب َ رَ ] . (منتهی الارب ). سیاهی دان . دوات . (دهار). دوات و مرکب دان . (ناظم الاطباء).
محبرلغتنامه دهخدامحبر. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) در بیت ذیل از منوچهری به جای مُحَبِّر آمده است به معنی خط نیکو نویسنده : به زیر پر قوش اندر همه چون چرخ دیباهابه پر کبک بر خطی سیه چون خط محبرها. منوچهری .|| نشان کننده و علامت گذارنده . ||