مرکبدیکشنری عربی به فارسیدوبه , کرجي , با قايق حمل کردن , سرزده وارد شدن , کشتي کوچک , قايق , هرچيزي شبيه قايق , قايق راني کردن , پيچيده , مختلط , مرکب , چند جزءي , جسم مرکب , لفظ مرکب
مُرَکّبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت مُرَکّب، ترکیبشده، متحد، یگانه منسجم، متمرکز قائمبهذات، ذاتی مخلوط، آمیخته آمیزشی سنتزشده، مصنوعی، شیمیایی ترکیبی، ساختنی قرین