تنومندیلغتنامه دهخداتنومندی . [ ت َ م َ ] (حامص مرکب ) جسیمی . تناوری . (ناظم الاطباء). دارندگی تن . تن داری : بدان که مردم مرکب است از دو گوهر، یکی گوهر جسمانی که تنومندی از اوست و دیگری روحانی و آن روان وی است . (هدایة المتعلمین ربیعبن احمد اخوانی از یادداشت بخطمرحوم ده
تنومندیفرهنگ مترادف و متضاد۱. پرزوری، توانایی، زورمندی، قدرتمندی ≠ ناتوانی، کمزوری ۲. جسامت، چاقی، فربهی، قوت، نیرومندی ≠ لاغری
ناتنومندیلغتنامه دهخداناتنومندی . [ ت َ م َ ] (حامص مرکب ) ضعیفی . ناتوانی . نانیرومندی . نداشتن عدت و آلت کار : بازماندم ز ناتنومندی از کله داری و کمربندی .نظامی .