جسامتلغتنامه دهخداجسامت . [ ج َ م َ ] (ع اِمص ) جسامة. بزرگی و کلانی و تناوری و کلفتی . (ناظم الاطباء).
جسامتلغتنامه دهخداجسامت . [ ج َ م َ ] (ع مص ) تناور شدن . (از اقرب الموارد). تناور گردیدن و کلان شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جَسامَة. رجوع به این کلمه شود: امراءة
جامتونتنلغتنامه دهخداجامتونتن . [ ت َ ] (هزوارش ، مص ) به لغت زند و پازند بمعنی رسیدن باشد. (برهان ). این کلمه مصحف جامنونتن باشد و هزوارش و بمعنی رسیدن است . (حاشیه ٔ برهان چ معین
معظمدیکشنری عربی به فارسیجسم , جثه , لش , تنه , جسامت , حجم , اندازه , بصورت توده جمع کردن , انباشتن , توده , اکثريت
bulksدیکشنری انگلیسی به فارسیگلها، حجم، توده، اکثریت، اندازه، جسم، جثه، تنه، جسامت، میزان، بصورت توده جمع کردن، انباشتن