بیگارلغتنامه دهخدابیگار. (اِ) مجرگ . (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی نخجوانی ). کار فرمودن بی مزد. کار بی اجرت . (از برهان ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از رشیدی ). شایگان . شاهگان . کار بی مزد و بفرمان شاه . بیگاری . که کار بی مزد باشد. کاری که برای انجام دادن آن اجرت نپردازند. کار بی مزد. شاکار
قضیۀ رستۀ بئرBaire category theoremواژههای مصوب فرهنگستانقضیهای که بر طبق آن هر فضای سنجهای کامل یک مجموعۀ رستهدوم است
نمودار میلهایbar chart, bar graph, bar diagramواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نمودار مرکب از دنبالهای از میلههای عمودی یا افقی با عرضهای یکسان، که طولها متناسب با کمیتهای نشاندادهشده است
نمودار میلهای مؤلفهایcomponent bar chart, component bar graph, sub-divided bar diagram, segmented bar chartواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نمودار میلهای که هر میلۀ آن به قسمتهایی با اندازۀ متناسب با مؤلفههای تشکیلدهندۀ مقدار کل تقسیم میشود
چراغهای جانبی 2wing bar, W-BAR, wing bar runway lightsواژههای مصوب فرهنگستانردیفی از چراغهای تقرب (approachlights)، عمود بر محور باند که خارج از لبۀ باند قرار گرفتهاند
نمودار میلهای خوشهایclustered bar chart/ cluster bar chart, grouped bar chartواژههای مصوب فرهنگستاننـوعـی نـمودار میلهای که در آن، میلههای متناظر دو یا چند نمودار مختلف، در کنار یکدیگر قرار داده میشوند
بیگاریلغتنامه دهخدابیگاری . (حامص ) نسبت به بیگار است . کار اجباری بی مزد. (یادداشت مؤلف ). کار بی مزد. کار رایگان . سخره . شاکار. شایگان : از عبدالملک نقاش مهندس شنودم که روزی پیش سرهنگ بوعلی کوتوال گفت هفت بار هزار هزار درم نفقات شده است بوعلی گفت مرا معلوم است که
مچرگلغتنامه دهخدامچرگ . [ م َ چ َ ] (اِ)بمعنی بیگار و کار فرمودن به زور و ستم و بی اجرت باشد. (برهان ) (آنندراج ). بیگار و کارفرمایی به زور و بی مزد و اجرت . (ناظم الاطباء). و رجوع به مجرگ شود.
مجرگلغتنامه دهخدامجرگ . [ م َ ج َ ] (اِ) سخره و بیگار بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 278). به معنی بیگار باشد یعنی مردم را به زور و ستم و بی اجرت و مزدوری کار فرمودن . (برهان ). کار بی مزد و اجرت که آن را بیگار و بیگاری گویند و بیغاری تبدیل آن است . (انجمن آرا)
شایگانفرهنگ مترادف و متضاد۱. سزاوار، شایسته ۲. فراوان ۳. خزانه، خزینه، گنج ۴. عریض، فراخ، وسیع ۵. شاهوار ۶. بیگار، بیگاری
بیگاریلغتنامه دهخدابیگاری . (حامص ) نسبت به بیگار است . کار اجباری بی مزد. (یادداشت مؤلف ). کار بی مزد. کار رایگان . سخره . شاکار. شایگان : از عبدالملک نقاش مهندس شنودم که روزی پیش سرهنگ بوعلی کوتوال گفت هفت بار هزار هزار درم نفقات شده است بوعلی گفت مرا معلوم است که