بنادرلغتنامه دهخدابنادر. [ ب َ دِ ] (ع اِ) ج ِ بندر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ِ عربی بندر. چنان که بنادر فارس . (یادداشت مرحوم دهخدا). بندرها. شهرهای واقع در بندر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بندر شود.
بنیادگرلغتنامه دهخدابنیادگر. [ ب ُ گ َ ] (ص مرکب ) معمار. (آنندراج ). بنّا. معمار. (فرهنگ فارسی معین ).
بنادر جنوبلغتنامه دهخدابنادر جنوب . [ ب َ دِ رِ ج َ ] (اِخ ) مجموع بندرهای ایران در ساحل خلیج فارس و بحر عمان ، شامل بندرعباس ، بندر بوشهر، بندر لنگه ، بندر جاسک ،چاه بهار، دیلم ، کواتر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به خلیج فارس و رجوع به ذیل هر یک از کلمات فوق شود.
بندرلغتنامه دهخدابندر. [ ب َ دَ ] (اِ) محلی باشد که قافله و تجار در آن بسیار آیند و روند. (برهان ). کنار دریا که جای بستن کشتی باشد و معنی هر شهری که بر کناره ٔ دریای محیط واقع باشد. (از غیاث ). محلی باشد که قافله و تجار بسیار بر آن صادر ووارد شود و بیشتر آن بر لب دریاها و رودهای بزرگ باشد چن
بنادرةلغتنامه دهخدابنادرة. [ ب َ دِ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بُندار. آنکه خرید و فروخت جواهری نموده باشد. || تاجری که متاع را نگه دارد تا بقیمت گران فروشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
بنادر جنوبلغتنامه دهخدابنادر جنوب . [ ب َ دِ رِ ج َ ] (اِخ ) مجموع بندرهای ایران در ساحل خلیج فارس و بحر عمان ، شامل بندرعباس ، بندر بوشهر، بندر لنگه ، بندر جاسک ،چاه بهار، دیلم ، کواتر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به خلیج فارس و رجوع به ذیل هر یک از کلمات فوق شود.
روگاهfairway, mid-channelواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از آبهای ناوشپذیر در رودخانهها و بین بنادر و ورودی بنادر که علامتگذاری شده است
کرانبَری 1cabotage 2, intercoastal navigation, coasting tradeواژههای مصوب فرهنگستانکشتیرانی بین بنادر یک کشور
کنگلغتنامه دهخداکنگ . [ ک ُ ] (اِخ ) نام بندری است از بنادر. (برهان ). بندر کنگ یکی از بنادر خلیج فارس است و قریب 4000 تن سکنه دارد. (جغرافیای طبیعی کیهان ص 109). بندری است از بنادر فارس که آن را کنگان گویند و آن را دیده ام
بنادر جنوبلغتنامه دهخدابنادر جنوب . [ ب َ دِ رِ ج َ ] (اِخ ) مجموع بندرهای ایران در ساحل خلیج فارس و بحر عمان ، شامل بندرعباس ، بندر بوشهر، بندر لنگه ، بندر جاسک ،چاه بهار، دیلم ، کواتر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به خلیج فارس و رجوع به ذیل هر یک از کلمات فوق شود.
بنادرةلغتنامه دهخدابنادرة. [ ب َ دِ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بُندار. آنکه خرید و فروخت جواهری نموده باشد. || تاجری که متاع را نگه دارد تا بقیمت گران فروشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).