خلاءلغتنامه دهخداخلاء. [ خ َ ] (ع اِ) آب دست جای . متوضاء. کنیف . مبرز. مستراح . (یادداشت بخط مؤلف ).
خلاءلغتنامه دهخداخلاء. [ خ َ ] (ع ص ) جایی که در آن کسی نباشد. خلا. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : مکان خلاء. || (اِ) خَلاَ . رجوع به
خلاءلغتنامه دهخداخلاء. [ خ َ ] (ع مص ) تهی گردیدن آن منزل از اهل خود. منه : خلا المنزل من اهله خلواً و خلاء. || خلوت کردن کسی با مرد خود. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از
خلاعلغتنامه دهخداخلاع . [ خ ُ ] (ع اِ) نوعی از دیوانگی مردم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || بیماری صرع . (ناظم الاطباء).
لامپ خلاءvacuum tubeواژههای مصوب فرهنگستانلامپی الکترونی که هوا و گازهای درون آن را تا حد ممکن خالی میکنند تا وجود آنها هیچگونه تأثیری بر ویژگیهای الکتریکی لامپ نداشته باشد
vacuumsدیکشنری انگلیسی به فارسیخلاء، خلا، فضای خلا، فضای تهی، فضای مجوف، ظرف یا جای بی هوا، فضای خارج از هوا یا جو زمین، باجاروی برقی تمیز کردن