عقالدیکشنری عربی به فارسیلنگيدن , شليدن , لنگ لنگان راه رفتن , دست وپاي کسي را بستن , مانع حرکت شدن , زنجير , پابند
عقاللغتنامه دهخداعقال . [ ع َق ْ قا ] (اِخ ) ابن شیة، مکنی به ابوشیطم . محدث است . (از منتهی الارب ).
عقاللغتنامه دهخداعقال . [ ع ِ ] (ع اِ) شتر ماده ٔ نوجوان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زکات یک سال از شتران و گوسپندان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): أدیت ُ عق
عقاللغتنامه دهخداعقال . [ ع ُق ْ قا ] (اِخ ) نام اسب حوطبن ابی جابر است ، و آن را «ذوعقال » نیز نوشته اند. (از منتهی الارب ).
ذوعقاللغتنامه دهخداذوعقال . [ ع ُ ] (ع ص مرکب ) که ساقها بهم نزدیک و رانها از یکدیگر گشاده دارد، آدمی یا اسپ .
ابوعقاللغتنامه دهخداابوعقال . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن علوان مغربی . یکی از زهاد و مشایخ اهل سلوک در مائه ٔ سیم . وی مجاور مکّه بود و صحبت ابوهارون اندلسی دریافته بود. مدفن او مکه و و
ابوعقاللغتنامه دهخداابوعقال . [ اَ ع ِ ] (اِخ ) الاغلبی . چهارمین ازملوک بنی الأغلب بتونس . از سال 223 تا 226 هَ . ق .