touchedدیکشنری انگلیسی به فارسیلمس کرد، زدن، لمس کردن، دست زدن به، پرماسیدن، رسیدن به، متاثر کردن، متاثر شدن
touchesدیکشنری انگلیسی به فارسیلمس می کند، حس لامسه، لمس دست زنی، پرماس، احساس با دست، زدن، لمس کردن، دست زدن به، پرماسیدن، رسیدن به، متاثر کردن، متاثر شدن
دولفین کوهاندار اطلسیSousa teusziiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان که بالۀ پشتی آن بهطور غیرمعمول منحنی و خمیده است و کوهان یا قوز کوچکی بر روی قسمت پشتی دارد
نازک نارنجیدیکشنری فارسی به انگلیسیdainty, effeminate, fastidious, soft, squeamish, tenderfoot, touchy