تیرخوابarrow rest, arrow shelfواژههای مصوب فرهنگستانتکیهگاه باریکی بر روی کمان که تیر بر روی آن قرار میگیرد
پیکان خط راستگرد،پیکان راستگردright traffic lane arrowواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیکان در خطکشی که در یک خط عبور فقط جریان گردش به راست را مجاز میداند
حرف گیریلغتنامه دهخداحرف گیری . [ ح َ ] (حامص مرکب ) عیب گیری . (شرفنامه ٔ منیری ). نقد. نکته گیری . خرده گیری در سخن و جز آن : گر انگشت من حرف گیری کندندانم کسی کو دبیری کند. نظامی .یکی پندگیرد، یکی ناپسندنپردازد از حرفگیری به پند
حرف گیریفرهنگ فارسی عمیدعیبجویی.⟨ حرفگیری کردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] عیبجویی کردن:◻︎ گر انگشت من حرفگیری کند / ندانم کسی کاو دبیری کند (نظامی۵: ۷۸۳).