restدیکشنری انگلیسی به فارسیباقی مانده، استراحت، باقی، دیگران، سایرین، تکیه، الباقی، فراغت، تجدید قوا، رستی، اسایش، نتیجه، بقایا، موقعیت سکون، سامان، استراحت کردن، راحت کردن، اسودن، ارمیدن
سکوتrestواژههای مصوب فرهنگستان1. بازة زمانی که در آن صدایی شنیده نمیشود 2. هر یک از نشانههایی که در نتنگاری برای دیرشی مشخص در نظر گرفته شده است و در آن صدایی شنیده نمیشود