poreدیکشنری انگلیسی به فارسیمنافذ، منفذ، روزنه، سوراخ ریز، خلل وفرج، با دقت دیدن، در دریای تفکر غوطه ور شدن
منفذporeواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] هر سوراخ ریزی در جداره یا غشا که ماده از آن عبور کند [زیستشناسی- علوم گیاهی] سوراخی بسیار کوچک در پوست یا قشر خارجی جانوران یا گیاهان یا سنگها
poresدیکشنری انگلیسی به فارسیمنافذ، منفذ، روزنه، سوراخ ریز، خلل وفرج، با دقت دیدن، در دریای تفکر غوطه ور شدن
poresدیکشنری انگلیسی به فارسیمنافذ، منفذ، روزنه، سوراخ ریز، خلل وفرج، با دقت دیدن، در دریای تفکر غوطه ور شدن