moveدیکشنری انگلیسی به فارسیحرکت، اقدام، نقل مکان، جنبش، تکان، تغییر مکان، نوبت حرکت یابازی، حرکت دادن، حرکت کردن، جنبیدن، تکان دادن، بجنبش دراوردن، بازی کردن، بحرکت انداختن، وادار کردن، ت