مدمغفرهنگ انتشارات معین(مُ دَ مَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - غذای چرب کرده شده . 2 - در فارسی : کسی که دماغ (تکبر) و نخوت دارد؛ پرنخوت ، متکبر.
مدمغفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزرده، دمغ، ناراحت، اخمو ۲. پرنخوت، خودبین، خودپسند، خودخواه، کانا، متفرعن، مغرور
مدمغلغتنامه دهخدامدمغ. [ م ُ دَم ْ م ِ] (ع ص ) آنکه نرم می کند اشکنه را به چربی . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تدمیغ. رجوع به تدمیغ شود.
مدمغلغتنامه دهخدامدمغ. [ م ُ دَم ْم َ ] (ع ص ) ترید و آبگوشت . (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات سال 2 شماره ٔ 1). غذای چرب کرده شده . (فرهنگ فارسی معین ): دمغ الثریدة بالدسم ؛ لبقها به
مدمغلغتنامه دهخدامدمغ. [م ُ م ِ ] (ع ص ) محتاج گرداننده به سوی چیزی . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادماغ . رجوع به ادماغ شود.
مدموغلغتنامه دهخدامدموغ . [ م َ ] (ع ص ) آفت زده دماغ . (منتهی الارب ). احمق و گول و گرفتار رنج دماغ . (ناظم الاطباء). دمیغ. مدمغ. احمق . (از متن اللغة). || سرشکسته . (منتهی الار
مدموغفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه سرش شکسته و جراحت به دماغش رسیده باشد؛ کسی که صدمه و آفت به مغز وی وارد شده.۲. احمق؛ گول.