هرالغتنامه دهخداهرا. [ هََ رْ را ] (اِ) هلیله را گویند و آن دوایی است معروف و بهترین آن کابلی باشد. (برهان ). به هندی اسم هلیله است .(فهرست مخزن الادویه ). || گلوله های طلا و ن
هرالغتنامه دهخداهرا. [ هَِ ] (اِخ ) به عقیده ٔ یونانیها ربةالنوع زمین بوده . (ایران باستان پیرنیا، حاشیه ٔ ص 594). هرا بزرگترین ربةالنوع های المپی است . وی دختر ارشد کرونوس ورئ
هرالغتنامه دهخداهرا. [ هَُ رْ را ] (اِ) درخشیدن . || ترس و بیم . (برهان ). مانند هُرِه دردلهره . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || آواز مهیب مانند آواز وحوش و سباع در افغانی هورا
جهراًلغتنامه دهخداجهراً. [ ج َ رَن ْ ] (ع ق ) آشکارا. (آنندراج ). || بلند. به آواز بلند. رجوع به جَهْر شود.
هراجلغتنامه دهخداهراج . [ هََ رْ را ] (ع ص ) اسب نیک رونده ٔ تیزتک . (منتهی الارب ). کثیرالجری و کمیت . (اقرب الموارد).