غلیونلغتنامه دهخداغلیون . [ غ َ لی وَ ] (اِ) بمعنی غلیزن است که گل و لای سیاه ته حوضها باشد. (برهان قاطع) (از جهانگیری ). مصحف غلیژن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به غلیژن شود.
غلیونلغتنامه دهخداغلیون . [ غ َ لی وَ ] (اِخ ) نام کوشکی در یمن . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع). ظاهراًمصحف غمدان است (؟). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
غلیونلغتنامه دهخداغلیون . [ غ َل ْ ] (اِ) سابقاً به کشتیی جنگی میگفتند که چندین عرشه داشت . کشتی . ج ، غلاوین ، غلایین . (دزی ج 2 ص 226). نوعی از کشتیهای بزرگ مخصوص اندلس . (ناظم الاطباء). || چپق پیپ و در مصر حَجَر گویند. (دزی