fundدیکشنری انگلیسی به فارسیسرمایه، صندوق، وجوه، تنخواه، پشتوانه، ذخیره وجوه احتیاطی، سرمایه ثابت یا همیشگی، سرمایه گذاری کردن، تهیه وجه کردن
بعدیدیکشنری فارسی به انگلیسیafter, ex post facto, dimensional, eventual, following, next, next-door, posterior, secondary, subsequent, successive, ulterior
جبعدینلغتنامه دهخداجبعدین . [ ] (اِخ ) دهی است در نزدیکی معلوله دمشق . (از فرهنگ ایران باستان ص 175). رجوع به ایران باستان شود.