erectدیکشنری انگلیسی به فارسیراست، ساختن، نصب کردن، بر پا کردن، راست کردن، شق شدن، افراشتن، بناء کردن، ساختمان کردن، عمودی، قائم
عروسک غولپیکرheroic puppetواژههای مصوب فرهنگستانعروسکی در ابعاد چند برابر بدن انسان که معمولاً در نمایشهای خیابانی از آن استفاده میشود
حرکلغتنامه دهخداحرک . [ ح َ رِ ] (ع ص ) غلام ٌ حرک ؛ نوچه ٔ سبک تیزخاطر. (منتهی الارب ). جوان چست و زیرک .
erectileدیکشنری انگلیسی به فارسینعوظ، قابل نعوظ، قابل نصب، راست شدنی، سیخ شدنی، راست کردنی، بلند کردنی، نصب کردنی