analyseدیکشنری انگلیسی به فارسیتجزیه و تحلیل، کاویدن، تحلیل کردن، تجزیه کردن، جزئيات را مطالعه کردن، تشریح کردن، با تجزیه ازمایش کردن، فرگشایی کرد ن، جدا کردن
analysedدیکشنری انگلیسی به فارسیتجزیه و تحلیل شده، کاویدن، تحلیل کردن، تجزیه کردن، جزئيات را مطالعه کردن، تشریح کردن، با تجزیه ازمایش کردن، فرگشایی کرد ن، جدا کردن
analysesدیکشنری انگلیسی به فارسیتجزیه و تحلیل، تحلیل، تجزیه، آزمايش، انالیز، کاوش، جداگری، فرگشایی، استقراء، شی تجزیه شده، مشتق و تابع اولیه، کتاب یا موضوع تجزیه و تحلیل شده
تحلیلگر ارتفاع تَپpulse-height analyserواژههای مصوب فرهنگستانابزاری الکترونیکی که تَپها/ پالسهای مختلف را دریافت و آنها را برحسب ارتفاعشان دستهبندی میکند متـ . تحلیلگر بسکاناله multichannel analyser
واکاویواژهنامه آزادتشریح کردن، تجزیه کردن، تجزیه و تحلیل کردن،معادل واژه انگلیسی Analyse تجزیه وتحلیل کردن کاوش، جست و جو، پژوهش، تفحص. بررسی. دوباره کندن ، بررسی ، گشتن ، جستجو ک