گیسالغتنامه دهخداگیسا. (اِخ ) دهی است از دیه های لنگا در مازندران . (از استرآباد و مازندران رابینو ص 143بخش فارس ).
گیسافرهنگ نامها(تلفظ: gisā) گیتی ، جهان (از واژهی اوستاییِ ' گئیسا/gaesā ' = گیتی ، جهان) و نیز گیسو ، گیسوی بافته (از واژهی اوستاییِ ' گئیسو/gaesu ' = گیسو ، گیسوی بافته) ؛ نام آوازی در زمان گرشاسب.
سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
صندلی کودکbaby car seat, child safety seat, infant safety seat,child restraint system, child seat,baby seat, restraining car seat, car seatواژههای مصوب فرهنگستانصندلی ایمنی برای نشستن کودک در خودرو بهمنظور جلوگیری از آسیب رسیدن به او در هنگام تصادف
هشداردهندة کمربند ایمنیseat belt reminder/ seatbelt reminder, SBR, seat belt warning, seat belt alarmواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که در صورت نبستن کمربند ایمنی ازطریق علائم صوتی یا تصویری یا نوری هشدار میدهد
بادموجwind wave, wind sea, seaواژههای مصوب فرهنگستانامواج گرانی سطح دریا حاصل از باد که پایدار یا درحالرشد است
گیسارلغتنامه دهخداگیسار. (اِخ ) قریه ای است واقع در دو فرسخ بیشتر میانه ٔ جنوب ومشرق دراهان به فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ص 273).
گیساوندانلغتنامه دهخداگیساوندان . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 16هزارگزی جنوب خاوری رشت و8هزارگزی شمال دوشنبه بازار. محلی جلگه و هوای آن معتدل و مرطوب و سکنه ٔ آن <span class="hl" dir
گیسارلغتنامه دهخداگیسار. (اِخ ) قریه ای است واقع در دو فرسخ بیشتر میانه ٔ جنوب ومشرق دراهان به فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ص 273).
گیساوندانلغتنامه دهخداگیساوندان . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 16هزارگزی جنوب خاوری رشت و8هزارگزی شمال دوشنبه بازار. محلی جلگه و هوای آن معتدل و مرطوب و سکنه ٔ آن <span class="hl" dir
نگیسالغتنامه دهخدانگیسا. [ ن ِ / ن َ ] (اِخ ) نام چنگی خسروپرویز. (از برهان قاطع) (آنندراج ) (از جهانگیری ). نگیسا . نکیسا. یکی از رامشگران عهد خسروپرویز است ، اختراع خسروانی را بدو نسبت داده اند. (کریستن سن از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).