گوشهگیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ی، انزوا، اعتزال، اعتکاف، گوشهنشینی، عدم تحرک، استقلال خلوت، تنهایی، عزلت، جدایی چلهنشینی رهبانیت، واتیکان خلوتگاه، نهانخانه، شبستان
قرمزپوسهred rot, red heart decayواژههای مصوب فرهنگستانهرنوع پوسیدگی چوب که نمود آن به رنگ قرمز یا قرمز ارغوانی باشد
گوشه گیریلغتنامه دهخداگوشه گیری . [ ش َ / ش ِ ](حامص مرکب ) عمل گوشه گیر. انزواء. اعتزال . کناره گیری . عزلت . تنهایی . تجرد. زهد. گوشه نشینی : در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل . <p class=
گوشه گیریفرهنگ فارسی عمیددر گوشهای نشستن؛ گوشهنشینی؛ انزوا: ◻︎ گوشهگیری و سلامت هوسم بود ولی / شیوهای میکند آن نرگس فَتّان که مپرس (حافظ: ۵۴۸).