کورک (دمل)گویش اصفهانی تکیه ای: došvel / kopa طاری: söj طامه ای: kurak طرقی: kürak / domal کشه ای: korak نطنزی: kurak / dombel
کوارک افسونcharmed quark, charm quarkواژههای مصوب فرهنگستانکوارکی با بار الکتریکی 2/3+ که جرم آن از کوارک بالا بیشتر و از کوارک سر کمتر است
کوارک پایینdown quarkواژههای مصوب فرهنگستانذرهای بنیادی با بار الکتریکی eو1/3ـ و مؤلفه ایزوسپین 1/2و اسپین 1/2 و عدد باریونی 1/3
کوارک بالاup quarkواژههای مصوب فرهنگستانذرهای بنیادی با بار الکتریکی eو2/3+ و مؤلفه ایزوسپین 1/2 و اسپین 1/2 و عدد باریونی 1/3
کوارک تهbottom quarkواژههای مصوب فرهنگستانذرهای بنیادی با بار الکتریکی eو1/3 و عدد کوانتومی ته 1ـ و اسپین 1/2 و عدد باریونی1/3
غلياندیکشنری عربی به فارسیکورک , دمل , جوش , التهاب , هيجان , تحريک , جوشاندن , بجوش امدن , خشمگين شدن
کورکلغتنامه دهخداکورک .[ ک َ وَ / ک َ رَ ] (اِخ ) نام موضعی هم هست نزدیک به هرمز. (برهان ). نام موضعی است نزدیک به هرمز فارس که قریب به خلیج عمان باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا).
کورکلغتنامه دهخداکورک . [ رَ ] (اِ) در تداول عامه ، جوشهای چرکی کم و بیش برجسته ٔ روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولاً دارای مرکزی سفیدرنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمزرنگ است . دمل کوچک . دانه ٔ چرکی . (فرهنگ فارسی معین ). دمل کوچک . دمل خرد. دمل خرد که سخت تر ازد
کورکلغتنامه دهخداکورک . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چرداول که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کورکلغتنامه دهخداکورک . [ ک َ وَ / ک َ / کُو رَ ](اِخ ) نام جمعی از کفار باشد. (برهان ). نام گروهی از کفار کتور که در هندوستان باشند. (آنندراج ) (انجمن آرا). ظاهراً مصحف گورک ،گبرک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به گبر شود
کورکلغتنامه دهخداکورک . [ ک َ وَ / ک َ / کُو رَ / ک َ وَ رَ ] (اِ مصغر) به معنی کورز است که میوه و بار کبر باشد. (برهان ).به معنی کورزه است . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). (از: کور، کبر + ک ،
کورکلغتنامه دهخداکورک .[ ک َ وَ / ک َ رَ ] (اِخ ) نام موضعی هم هست نزدیک به هرمز. (برهان ). نام موضعی است نزدیک به هرمز فارس که قریب به خلیج عمان باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا).
کورکلغتنامه دهخداکورک . [ رَ ] (اِ) در تداول عامه ، جوشهای چرکی کم و بیش برجسته ٔ روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولاً دارای مرکزی سفیدرنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمزرنگ است . دمل کوچک . دانه ٔ چرکی . (فرهنگ فارسی معین ). دمل کوچک . دمل خرد. دمل خرد که سخت تر ازد
کورکلغتنامه دهخداکورک . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چرداول که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کورکلغتنامه دهخداکورک . [ ک َ وَ / ک َ / کُو رَ ](اِخ ) نام جمعی از کفار باشد. (برهان ). نام گروهی از کفار کتور که در هندوستان باشند. (آنندراج ) (انجمن آرا). ظاهراً مصحف گورک ،گبرک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به گبر شود
کورکلغتنامه دهخداکورک . [ ک َ وَ / ک َ / کُو رَ / ک َ وَ رَ ] (اِ مصغر) به معنی کورز است که میوه و بار کبر باشد. (برهان ).به معنی کورزه است . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). (از: کور، کبر + ک ،