کبیبلغتنامه دهخداکبیب . [ ک َ ] (ع ص ) به سر درآمده و بر روی افتاده . (غیاث اللغات ). || محزون و شکسته از غم و بدحالی . (یادداشت مؤلف ) .
قبیبلغتنامه دهخداقبیب . [ ق َ ] (ع مص ) شنیده شدن آواز دندان شیر از بر هم زدن . گویند: قب الاسد قباً و قَبیباً؛ شنیده شد آواز دندان شیر از بر هم زدن . (از منتهی الارب ).
تکبیبلغتنامه دهخداتکبیب . [ ت َ ] (ع مص ) کباب ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).