گروه عاملfunctional group, functionality 2واژههای مصوب فرهنگستاناتم یا گروهی از اتمها که بهصورت واحد عمل میکند و جانشین اتم هیدروژن در مولکول هیدروکربن میشود و ویژگیهای خاصی به این مولکول میبخشد
گروهدیکشنری فارسی به عربیاحکام , باقة , تجمع , جحفل , جيش , حشد , راية , زمرة , زي , صغار السمک , صنف , عدد , عصابة , علبة , فريق , قطيع , قوات , قوم , کثير , کومة , مجتمع , مجموعة , مد
گروهلغتنامه دهخداگروه . [ گ ُ ] (اِ) پهلوی ، گره (دسته ، گروه ). ارمنی ، گره (ملت ، جمعیت ). بلوچی ، گرف . ایرانی باستان ، ظاهراً گروثوه . کردی ، کوروه (اجتماع اشخاص ). (حاشیه ٔ
گروهفرهنگ مترادف و متضاد۱. امت، جماعت، طایفه، طبقه، قبیله ۲. جمع، جمعیت، جمهور ۳. باند، توده، فرقه ۴. جوخه، دسته، رده، رسته، فوج، ، عده ۵. انجمن، ، جرگه، حلقه، ، زمره، سلک، ملا ۶. سنخ،
گروهدیکشنری فارسی به انگلیسیaggregation, band, batch, category, bevy, block, body, camp, circuit, class, clutch, cohort, college, company, contingent, corps, crop, crowd, drove, ensemble,
گروه جانشینsubstituent groupواژههای مصوب فرهنگستاناتم یا گروه عاملی که جانشین اتم یا گروه دیگری در یک ترکیب شیمیایی میشود
شیمیگزینchemoselectiveواژههای مصوب فرهنگستانواکنشگری که با یک گروه عامل در حضور گروههای عامل مشابه بهطور گزینشی عمل میکند
استیلدار کردنacetylationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند ورود یک گروه عاملی (radical) به یک مولکولی آلی
بسپار شبکهای 2network polymerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بسپار که از بسپارش تکپاری با دو یا چند گروه عاملی تشکیل میشود و بهعلت دارا بودن پیوندهای بینزنجیرهای (interchain bonds) کافی دارای اتصالات درونی بهشکل
الکلهالغتنامه دهخداالکلها. [ اَ ک ُ ] (اِ)ج ِ الکل . در کتاب شیمی مختصر آلی تألیف پریمن (ص 191) چنین آمده است : الکلها را میتوان اجسامی دانست که از استخلاف یک ئیدروژن ئیدروکربور