کاربر مُجازauthorized userواژههای مصوب فرهنگستانکاربری که اجازۀ دستیابی به سامانه برای انجام کارهای معینی را داشته باشد
کاربرلغتنامه دهخداکاربر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) آنکه زود امور را فیصل کند و کاری را بانجام رساند. احوذی . (منتهی الارب ). قضی . ماضی فی الامور. || برهم زن کار. (آنندراج ) : از دو کونم قطع سودا کرد و در خونم نشاندهست تیغ غمزهایت کاربر هم کارساز.
کاربرفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه وسیله یا دستگاهی را به کار میبرد.۲. ویژگی آنچه وقت و انرژی زیاد مصرف میکند.۳. دارای توانایی برای انجام کار در کمترین زمان ممکن.
رمزگذاری تابعیfunctional encryptionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رمزگذاری نامتقارن که در آن هر کاربر مجاز، با استفاده از یک کلید خصوصی، قادر به دستیابی به یک تابع از متن اصلی میشود
کاربرلغتنامه دهخداکاربر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) آنکه زود امور را فیصل کند و کاری را بانجام رساند. احوذی . (منتهی الارب ). قضی . ماضی فی الامور. || برهم زن کار. (آنندراج ) : از دو کونم قطع سودا کرد و در خونم نشاندهست تیغ غمزهایت کاربر هم کارساز.
کاربرفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه وسیله یا دستگاهی را به کار میبرد.۲. ویژگی آنچه وقت و انرژی زیاد مصرف میکند.۳. دارای توانایی برای انجام کار در کمترین زمان ممکن.
کاربرلغتنامه دهخداکاربر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) آنکه زود امور را فیصل کند و کاری را بانجام رساند. احوذی . (منتهی الارب ). قضی . ماضی فی الامور. || برهم زن کار. (آنندراج ) : از دو کونم قطع سودا کرد و در خونم نشاندهست تیغ غمزهایت کاربر هم کارساز.
کاربرفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه وسیله یا دستگاهی را به کار میبرد.۲. ویژگی آنچه وقت و انرژی زیاد مصرف میکند.۳. دارای توانایی برای انجام کار در کمترین زمان ممکن.
دادههای کاربرuser dataواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از پیام که حاوی دادههایی برای کاربر است، نه اطلاعات فرعی مانند اطلاعات سرآیند یا میدان واپایش
بستک دادههای کاربرuser data packetواژههای مصوب فرهنگستانیک واحد داده در شبکۀ سودهی بستهای که بخشی از پیام ارسالشده از یک کاربر به کاربر دیگر است
پایبندی کاربرuser engagementواژههای مصوب فرهنگستانمعیاری برای ارزیابی پاسخ فردی کاربران به انواع پیشنهادهای مربوط به خدمات و محصولات و وبگاهها و مانند آنها