بادامک کلون بارگُنجcontainer door locking bar cam, container camواژههای مصوب فرهنگستانبادامکهایی در دو سر کلون بارگُنج که با چرخش آنها درِ بارگُنج قفل میشود
میلبادامک دودexhaust camshaft, exhaust cam, exhaust valve camواژههای مصوب فرهنگستاندر موتورهای دومیلبادامکبالا (DOHC)، میلبادامکی که سوپاپهای دود را باز و بسته میکند
قایم/ غایب باشک ،قایم موشکگویش تهرانیبازی کودکان که کسی چشم میگذارد و بقیه مخفی میشوند هر کدام را که پیدا کرد میگوید سُک سُک
چکامهلغتنامه دهخداچکامه . [ چ َ م َ / م ِ] (اِ) قصیده را گویند وآن مطلعی است با ابیات متوازنه ٔ متشارکه در قافیه وردیف زیاده برهفده بیت ، مبتنی بر هفت شرط چنانکه نزد اهل این صنعت مبین است . (برهان ). شعر و قصیده است .(انجمن آرا) (آنندراج ). قصیده و چغامه . (نا
چکامه سرایلغتنامه دهخداچکامه سرای . [ چ َ م َ / م ِ س َ ] (نف مرکب ) چکامه سرا. سراینده ٔ چکامه . آن کس که چامه و قصیده سراید. شاعر چامه سرا. و رجوع به چکامه سرایی شود.
چکامه سراییلغتنامه دهخداچکامه سرایی . [ چ َ م َ س َ ] (حامص مرکب ) شاعری و قصیده سرایی . سرودن چامه و چغامه . شعرسرایی . و رجوع به چکامه و چکامه سرای و چکامه سرودن شود.
چکامه سرودنلغتنامه دهخداچکامه سرودن . [ چ َ م َ / م ِس ُ دَ ] (مص مرکب ) چامه و قصیده سرودن . شعر گفتن . شاعری و چغامه سرایی کردن . سخن نظم در شیوه ٔ قصیده گفتن . و رجوع به چکامه و چکامه سرای و چکامه سرایی شود.
چکامهلغتنامه دهخداچکامه . [ چ َ م َ / م ِ] (اِ) قصیده را گویند وآن مطلعی است با ابیات متوازنه ٔ متشارکه در قافیه وردیف زیاده برهفده بیت ، مبتنی بر هفت شرط چنانکه نزد اهل این صنعت مبین است . (برهان ). شعر و قصیده است .(انجمن آرا) (آنندراج ). قصیده و چغامه . (نا
چکامه سرالغتنامه دهخداچکامه سرا. [ چ َ م َ / م ِ س َ ] (نف مرکب ) چکامه سرای و چکامه سراینده . شاعر و قصیده سرا. و رجوع به چکامه و چکامه سرای و چکامه سرایی شود.
کوچکاملغتنامه دهخداکوچکام . (اِخ ) دهی از دهستان ماسلا که در بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش واقع است و 164 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).