لایی بارload dividerواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای برای مهار حرکتهای طولی ناخواستۀ بار در واگنهای بسته
له لهلغتنامه دهخداله له . [ ل َه ْ ل َه ْ ] (اِ صوت ) آواز نفس پیاپی سگ با بیرون کردن زبان گاه تشنگی . رجوع به له له زدن شود.
پیلوواژهنامه آزاد(زواره؛ اصفهان) راه آبی که از جوی وارد خانه می شود. پیلو یعنی چیزی شبیه به پیلۀ کرم ابریشم؛ و چون راه ورودی آب از تمپوشه و شبیه به پیلۀ کرم ابریشم است، به آن پیلو می گویند، یعنی همانند پیلۀ کرم ابریشم.
پیلهلغتنامه دهخداپیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) محفظه ٔ ابریشمین کرم ابریشم . ماده ای که کرم ابریشم از لعاب دهن دور خود می تند و در ساخت ابریشم بکار می آید. (فرهنگ نظام ). بادامه . آن بادامچه بود که ابریشم ازاو گیرند. (لغت نامه ٔ اسدی ). اصل ابریشم و غوزه ٔ ابریشم
پیلهفرهنگ فارسی عمیدپردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود میتند و در میان آن محصور میشود. پیلهها را به ترتیب مخصوصی گرم میکنند و میریسند تا ابریشم به دست آید.
پیلهفرهنگ فارسی عمیدچرک و ورم که در پای دندان پیدا شود؛ آبسه.⟨ پیله کردن: (مصدر لازم) (پزشکی) ورم کردن لثه؛ چرک و ورم کردن پای دندان.
پیلهفرهنگ فارسی عمیدپافشاری و اصرار در کاری به طوری که ایجاد دردسر و مزاحمت کند.⟨ پیله کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] دربارۀ مطلبی بیش از حد سماجت و پافشاری کردن؛ اصرار کردن.
پیلهلغتنامه دهخداپیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) محفظه ٔ ابریشمین کرم ابریشم . ماده ای که کرم ابریشم از لعاب دهن دور خود می تند و در ساخت ابریشم بکار می آید. (فرهنگ نظام ). بادامه . آن بادامچه بود که ابریشم ازاو گیرند. (لغت نامه ٔ اسدی ). اصل ابریشم و غوزه ٔ ابریشم
شیشه پیلهلغتنامه دهخداشیشه پیله . [ شی ش َ / ش ِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع )شیشه و امثال آن . شیشه و جز آن . (یادداشت مؤلف ).
واپیلهلغتنامه دهخداواپیله . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان «گله زن » بخش خمین شهرستان محلات واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری خمین محلی سردسیر و در دامنه است و سکنه ٔ آن در حدود 90 تن و آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آن غلات و حبوب
پشم و پیلهلغتنامه دهخداپشم و پیله . [ پ َ م ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پشم و مانند آن . پشم و جز آن . و این پیله با پیلوس لاطینیه از یک اصل است .