لغتنامه دهخدا
برنج . [ ب ِ رِ ] (معرب ، اِ) معرب پرنگ که به هندی پتیل گویند و آن مس و جست (؟) ممزوج باشد. (غیاث ). به تازی آنرا اَرزیز نامند، و ترجمه ٔ «شبله » که به هندی کافسه و بتیل گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). شَبَه .(بحر الجواهر). ترکیبی از بعض فلزات برنگ زرد که ازآن سماور و آفتابه لگن و