عضادهفرهنگ انتشارات معین(عِ دَ یا دِ) [ ع . عضاده ] (اِ.) 1 - جانب هر چیز. 2 - ناحیه . 3 - هر یک از دو چوب که در دو جانب در نصب کنند. 4 - معاون ، یاور. 5 - قطعه ای است مستطیلی که بر پش
عضادهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. یارویاور؛ معاون.۲. جانب؛ ناحیه.۳. کنار راه.۴. هریک از دو طرف چهارچوب در.۵. (نجوم) خطکش فلزی با لوحۀ درجهدار که برای اندازهگیری زوایا به کار میرود.
آزادهدیکشنری فارسی به انگلیسیbroad, catholic, liberal, free, gentle, large-minded, latitudinarian, open, open-minded
آزادهلغتنامه دهخداآزاده . [ دَ / دِ ] (ص ) آنکه بنده نباشد. حرّ. حرّه . آزاد. آزادمرد. مقابل بنده و عبد. ج ، آزادگان : ز مادر همه مرگ را زاده ایم همه بنده ایم ارچه آزاده ایم . فر
آزادهلغتنامه دهخداآزاده . [ دَ ] (اِخ ) لقب نوذر، پادشاه پیشدادی . || نام کنیزکی چنگ زن ، معشوقه ٔ بهرام گور.
عضادةدیکشنری عربی به فارسیتير عمودي چارچوپ , چهار چوپ درب و هر چيز ديگري , ستون , لغاز , تير بيرون امده
عضادةلغتنامه دهخداعضادة. [ ع ُ دَ ] (ع ص ) امراءة عضادة؛ زن زشت و درشت بازو. (منتهی الارب ). و رجوع به عُضاد شود.
عضادةلغتنامه دهخداعضادة. [ ع ِ دَ ](ع اِ) عضادة الشی ٔ؛ جانب آن چیز. (منتهی الارب ). عضادةالطریق ؛ جانب راه . (از اقرب الموارد). || بازوی در. (دهار). هر یک از دو چوب که در دو جان
عادةدیکشنری عربی به فارسیرسم , سنت , عادت , عرف , حقوق گمرکي , گمرک , برحسب عادت , عادتي , خو , مشرب , ظاهر , جامه , لباس روحانيت , روش طرز رشد , رابطه , جامه پوشيدن , اراستن , معتاد کر
عضادةلغتنامه دهخداعضادة. [ ع ُ دَ ] (ع ص ) امراءة عضادة؛ زن زشت و درشت بازو. (منتهی الارب ). و رجوع به عُضاد شود.