پردوشلغتنامه دهخداپردوش . [ پ َ ] (ق مرکب ) پریشب : پردوش و پرندوش چسان بود خرابات گوئید و مترسید اگر مست خرابید. مولوی .دوش گدُم ُ پردوش گدُم بازم اگمّت میره ت ُ دارو بده خوم ایگیرمت .(به لهجه ٔ بختیاری ).
پردوشفرهنگ فارسی عمید۱. شب گذشته.۲. پریشب: ◻︎ پردوش و پرندوش چسان بود خرابات / گویید و مترسید اگر مست خرابید (مولوی: لغتنامه: پردوش).
پریدوشلغتنامه دهخداپریدوش . [ پ َ ] (ق مرکب ) شب پیش از دوش . پریشب . این لفظ قیاساً باید چنین باشد. مرکب از دو جزء پری و دوش اما در فرهنگها پرندوش است و پریدوش دیده نشده است . مرحوم ادیب پیشاوری راست :پریدوش چون جنبش چرخ سنج بود پنجمین نوبت از هفت و پنج .
گردپوشلغتنامه دهخداگردپوش . [ گ َ ] (نف مرکب ) آنچه گردبخود میگیرد و مانع شود رسیدن گرد را به اشیاء و اثاثه : حبس الفراش ؛ پوشیدن فرش به گردپوش . مِحبَس . (منتهی الارب ). جامه ٔ گردپوش . پرده ٔ گردپوش : فغان که مرهم کافور در جراحت مابرهنه میرود و گردپوش می آید.<b
ردوسلغتنامه دهخداردوس . [ رَ ] (ع ص ) رجل ردوس ؛ مرد سنگ انداز. || بسیار راننده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
پریشبلغتنامه دهخداپریشب . [ پ َ ش َ ] (ق مرکب ) دو شب پیش . شب پیش ازشب گذشته . پرندوش (پریدوش ؟). پردوش . بارحه ٔ اولی .
پرندوشلغتنامه دهخداپرندوش . [ پ َ رَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) بمعنی پرندوار است که شب روز گذشته باشد یعنی پریشب چه شب گذشته را دوش میگویند و بعربی بارحةالاولی خوانندیعنی پیش از دوش چه بارحه بمعنی دوش است و اولی بمعنی پیش . (برهان ). پریشب . بارحه ٔ اولی . شب دوش که فارسیان پریشب گویند. (از فرهنگی