پرندوشلغتنامه دهخداپرندوش . [ پ َ رَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) بمعنی پرندوار است که شب روز گذشته باشد یعنی پریشب چه شب گذشته را دوش میگویند و بعربی بارحةالاولی خوانندیعنی پیش از دوش چ
پرندوشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. شب گذشته.۲. پریشب: ◻︎ صبحدم بود که میشد به وثاق / چون پرندوش نه بیهُش نه بهوش (انوری: ۸۶۴)، ◻︎ گویدت همی گرچه دراز است تو را عمر / بگذشته شمر یکسره چون دوش
پرندوشینلغتنامه دهخداپرندوشین . [ پ َ رَ] (ص نسبی ، ق مرکب ) پریشبین . شراب و جز آن که دو شب بر آن گذشته باشد. (رشیدی ). پرندوشینه : دیدم از باده ٔ پرندوشین شیشه ٔ نیم بر کناره ٔ طا
پرندوشینهلغتنامه دهخداپرندوشینه . [ پ َ رَ ن َ / ن ِ] (ص نسبی ، ق مرکب ) پریشبین . پرندوشین : همان لعل پرندوشینه سفتند.نظامی .
پردوشلغتنامه دهخداپردوش . [ پ َ ] (ق مرکب ) پریشب : پردوش و پرندوش چسان بود خرابات گوئید و مترسید اگر مست خرابید. مولوی .دوش گدُم ُ پردوش گدُم بازم اگمّت میره ت ُ دارو بده خوم ای
پرندولغتنامه دهخداپرندو. [ پ َ رَ ] (ق مرکب ) شعوری گوید(ج 1 ص 245): ترخیم لفظ پرندوش است بمعنی پریشب .
پرندوارلغتنامه دهخداپرندوار. [ پ َ رَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) شب روز گذشته باشد که پریشب است و آنرا بعربی بارحةالاولی خوانند. پَرندوش . (برهان ). پریشب . (رشیدی ). و رجوع به پرندوش ش
پرندوشینلغتنامه دهخداپرندوشین . [ پ َ رَ] (ص نسبی ، ق مرکب ) پریشبین . شراب و جز آن که دو شب بر آن گذشته باشد. (رشیدی ). پرندوشینه : دیدم از باده ٔ پرندوشین شیشه ٔ نیم بر کناره ٔ طا
پرندوشینهلغتنامه دهخداپرندوشینه . [ پ َ رَ ن َ / ن ِ] (ص نسبی ، ق مرکب ) پریشبین . پرندوشین : همان لعل پرندوشینه سفتند.نظامی .