پرحرفلغتنامه دهخداپرحرف . [ پ ُ ح َ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، پرگوی . پرسخن . بسیارگوی . ثرّ. ثرّة. پرروده . روده دراز.
رهرولغتنامه دهخدارهرو. [ رَ رَ / رُو ] (نف مرکب ) راه رونده .سالک و مسافر. (ناظم الاطباء) (مجموعه ٔ مترادفات ص 331) (آنندراج ). راهرو. (یادداشت مؤلف ) : ازین بسان ستاره به روز پنهانیم ز چشم خل
رهروفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه به راهی میرود؛ رونده؛ راهرونده.۲. (تصوف) [مجاز] سالک؛ زاهد؛ مرید.۳. [قدیمی] مسافر.⟨ رهرو ازل: (تصوف) [مجاز] سالک؛ طالب حق.⟨ رهرو آخرت: [قدیمی، مجاز] کسی که از دنیا اعراض کرده و روی به آخرت دارد.⟨ رهرو سحر: [قدیمی، مجاز] زاهد شبزندهدار.
پرحرفیلغتنامه دهخداپرحرفی . [ پ ُ ح َ ] (حامص مرکب ) در تداول عوام ، پرگوئی . بسیارگوئی . روده درازی .- پرحرفی کردن ؛ پرگوئی کردن . روده درازی کردن .پرچانگی کردن .
پرحرفیدیکشنری فارسی به انگلیسیgabbiness, garrulity, garrulousness, loquacity, monolog, monologue, mouthiness, spate, volubility
پرحرفیلغتنامه دهخداپرحرفی . [ پ ُ ح َ ] (حامص مرکب ) در تداول عوام ، پرگوئی . بسیارگوئی . روده درازی .- پرحرفی کردن ؛ پرگوئی کردن . روده درازی کردن .پرچانگی کردن .
پرحرفیدیکشنری فارسی به انگلیسیgabbiness, garrulity, garrulousness, loquacity, monolog, monologue, mouthiness, spate, volubility