وازذلغتنامه دهخداوازذ. [ زَ ] (اِخ ) و آن را ویزذ نیز گویند. از قرای سمرقند است . (از معجم البلدان ). و رجوع به لباب الانساب و انساب سمعانی شود.
واجدلغتنامه دهخداواجد. [ ج ِ ] (ع ص ) دارا. دارنده . || یابنده . (ناظم الاطباء). مقابل فاقد : هم ملک هم عقل حق را واجدی هر دوآدم را معین و ساجدی . (مثنوی ).|| محب . || قادر. یقال انا واجد للشی ٔ؛ یعنی قادر. (اقرب الموارد) (المنجد).