لغتنامه دهخدا
هبنقع. [ هََ ب َ ق َ ] (ع ص ) متکبر احمق که حکایات زنان را دوست دارد. (ناظم الاطباء). بزرگ منش گول و دوست دارنده ٔ محادثت زنان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || احمقی که حماقتش در کارها و در نشستن معروف باشد. مذکر و مؤنث در آن یکسان است . (معج