لغتنامه دهخدا
نشانیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) نشانستن . (آنندراج ) (از برهان قاطع). اجلاس . (از منتهی الارب ). نشاندن . بنشاندن . بنشاستن . بنشاختن . به نشستن داشتن . (یادداشت مؤلف ). جای دادن . مصدر متعدی نشستن است : نواخت امیرمسعود... از حد گذشته بود و اندازه ،از نان