مبثرلغتنامه دهخدامبثر. [ م ُ ث ِ ] (ع ص ) مبثرة. جوش پدیدآرنده : [ و هی ] (ای البطم ) مصدعة للرأس مبثرة للفم . (ابن البیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مبسرلغتنامه دهخدامبسر. [ م ُ س ِ] (ع ص ) خرمابنی که دارای بسر باشد. (ناظم الاطباء).مبسار. (ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مبسار شود.
مُبْصِراًفرهنگ واژگان قرآنروشنگر - نور دهنده - درخشنده - واضح و روشن - آنچه سبب بينايي مي شود - بينا كننده (اسم فاعل از مصدر ابصار)
مُبْصِرَةًفرهنگ واژگان قرآنروشنگر - نور دهنده - درخشنده - واضح و روشن - آنچه سبب بينايي مي شود - بينا كننده (اسم فاعل از مصدر ابصار)
مبصرةلغتنامه دهخدامبصرة. [ م َ ص َ رَ ] (ع اِ) حجت و حجت واضح و کار بی شبهه . (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط).
مبصراتلغتنامه دهخدامبصرات . [ م ُ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مبصر. (ناظم الاطباء). ج ِ مبصرة. دیده شوندگان . دیده شدنی ها. مقابل مسموعات و مشمومات و ملموسات و مذوقات . (یادداشت به خط مر
مبصراتلغتنامه دهخدامبصرات . [ م ُ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مبصر. (ناظم الاطباء). ج ِ مبصرة. دیده شوندگان . دیده شدنی ها. مقابل مسموعات و مشمومات و ملموسات و مذوقات . (یادداشت به خط مر
مبصرةلغتنامه دهخدامبصرة. [ م َ ص َ رَ ] (ع اِ) حجت و حجت واضح و کار بی شبهه . (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط).
مبصرةلغتنامه دهخدامبصرة. [ م ُ ص ِ رَ ] (ع ص ) حجت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || روشن و پیدا و هویدا. (ناظم الاطباء). روشن و پیدا و منه قوله تعالی : ...و جعلنا آیةالنهار مب
مبصریلغتنامه دهخدامبصری . [ م ُ ص ِ ] (حامص ) مأخوذ از تازی ، هوشیاری و زیرکی و بصیرت و عاقبت اندیشی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || بینائی : گفتند باری کم گری تا کم نگر
monitorsدیکشنری انگلیسی به فارسیمانیتورها، مبصر، انگیزنده، اگاهی دهنده، گوشیار، دیده بانی کردن، به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن