نعریلغتنامه دهخدانعری . [ ن َ را ](ع ص ) امراءة عیری ̍ نعری ؛ زن با بانگ و فریاد. (منتهی الارب ). صخّابه . (از اقرب الموارد) (متن اللغة).
نهارافرهنگ نامها(تلفظ: nahārā) (عربی ـ فارسی) (نهار (در قدیم) = روز + ا (پسوند نسبت)) ، منسوب به نهار ، مربوط به نهار؛ (به مجاز) روشن ؛ (به مجاز) زیبا .
نحیرلغتنامه دهخدانحیر. [ ن َ ] (ع اِ) شب بازپسین از ماه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).رجوع به نحیرة شود. || (ص ) جمل نحیر؛ شترکشته . (منتهی الارب ). منحور. (اقرب الموارد). شتر کشته شده . (ناظم الاطباء). ج ، نَحْری ̍، نُحراء، نحائر.