نابودیلغتنامه دهخدانابودی . (حامص مرکب ) نیستی . عدم . معدومی . زوال . فناء. نفاد. اضمحلال . از بین رفتن . فنا شدن . معدوم شدن .
نابودیدیکشنری فارسی به انگلیسیannihilation, death, destruction, disappearance, downfall, elimination, end, eradication, extermination, extinction, fate, liquidation, obliteration, rack, ravage, ruin, ruination, smashup, undoing
نابودیفرهنگ مترادف و متضاداضمحلال، امحا، انحطاط، انقراض، انهدام، زوال، فقدان، فنا، محو، نیستی، هلاک ≠ هستی
تابش نابودیannihilation radiationواژههای مصوب فرهنگستانتابش الکترومغناطیسی حاصل از نابودی زوجالکترون و پوزیترون
عملگر نابودیannihilation operatorواژههای مصوب فرهنگستانعملگری که اگر به تابعموج سامانهای Nذرهای اثر کند، تابعموج سامانهای 1ـ N ذرهای به دست میآید
نابودی زوجpair annihilation, annihilationواژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای که در آن ذرهای با پادذرۀ متناظرش برخورد میکند و هر دو ناپدید میشوند و انرژی آنها به دو یا چند فوتون تبدیل میشود
تابش نابودیannihilation radiationواژههای مصوب فرهنگستانتابش الکترومغناطیسی حاصل از نابودی زوجالکترون و پوزیترون
عملگر نابودیannihilation operatorواژههای مصوب فرهنگستانعملگری که اگر به تابعموج سامانهای Nذرهای اثر کند، تابعموج سامانهای 1ـ N ذرهای به دست میآید
نابودی زوجpair annihilation, annihilationواژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای که در آن ذرهای با پادذرۀ متناظرش برخورد میکند و هر دو ناپدید میشوند و انرژی آنها به دو یا چند فوتون تبدیل میشود
تابش نابودیannihilation radiationواژههای مصوب فرهنگستانتابش الکترومغناطیسی حاصل از نابودی زوجالکترون و پوزیترون