مکتفویلغتنامه دهخدامکتفوی . [ م ُ ت َ ف َ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به مکتفی .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مکتفی شود.
مقتفویلغتنامه دهخدامقتفوی . [ م ُ ت َ ف َ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به مقتفی . (معجم الادباء ج 6 ص 167، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مقتفیلغتنامه دهخدامقتفی . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) سی ویکمین خلیفه ٔ عباسی . رجوع به محمدبن احمد مقتفی و رجوع به الکامل ابن اثیر چ بیروت ج 11 ص 42 و تجارب السلف ص 306 و تاریخ گزیده چ لیدن ص <span cl
مقتفیلغتنامه دهخدامقتفی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) از عقب درآینده . (غیاث ) (آنندراج ). کسی که پیروی می کند دیگری را. (ناظم الاطباء). از پی رونده . پیروی کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نک پیاپی کاروانها مقتفی زین شکاف در که هست آن مختفی .
مقتفیلغتنامه دهخدامقتفی . [ م ُ ت َ فا ] (ع ص ) برگزیده شده . (ناظم الاطباء). || مقتفی به ؛ مؤثر مکرم . (منتهی الارب ).
مکتفیلغتنامه دهخدامکتفی ٔ. [ م ُ ت َ ف ِءْ ] (ع ص ) برگرداننده خنور را و نگونسار کننده . (آنندراج ). آن که برمی گرداند خنور را و نگونسارمی سازد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || راضی و خشنود. (منتهی الارب ).