ابیردلغتنامه دهخداابیرد. [ اُ ب َ رِ ] (اِخ ) ابن معذر. یکی از شعرای ابتداء دولت اموی است . او به اکابر و ملوک نپیوست و در قبیله ٔ خویش میزیست واشعاری نهایت دلنشین دارد و از جمله
ابیردلغتنامه دهخداابیرد. [ اُ ب َ رِ ] (اِخ ) ابن هَرثمه عذری . شاعری از عرب . و بعضی نام او را اربد گفته اند.
ابیردلغتنامه دهخداابیرد. [ اُ ب َ رِ ] (اِخ ) مردی بود از حمیر که به قبیله ٔ بنی سلیم رفت و کشته شد.
ابیوردیلغتنامه دهخداابیوردی . [ اَ وَ ] (اِخ ) این نسبت بی قیدی دیگر در دو جا در کشف الظنون آمده است : یکبار در کلمه ٔ ایساغوجی و حاشیه ٔ شرح حسام الدین کاتی بر ایساغوجی ابهری بدو
صنایعلغتنامه دهخداصنایع. [ ص َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ صَنیع. (منتهی الارب ). ج ِ صَنیعَه . (المنجد) (مهذب الاسماء). رجوع به صنیع، صنیعة و صنائع شود : از هر صنایعی که بخواهی بر او اثروز