نهدلغتنامه دهخدانهد. [ ن َ ] (اِخ ) نام طایفه ای است از اعراب . (از انساب سمعانی ). قبیله ای است به یمن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
نهدلغتنامه دهخدانهد. [ ن َ / ن ِ ] (ع اِ) نفقه و هزینه ای که در سفر هر یک از رفیقان برابر یکدیگر برآورند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هزینه و سهمی که به تساوی همرزمان هنگ
نهدلغتنامه دهخدانهد.[ ن َ ] (ع اِ) هرچیز بلند و برآمده . (منتهی الارب ). ناتی ٔ و مرتفع از هر نوعی . (از متن اللغة). شی ٔ مرتفع.(اقرب الموارد). || ثدی . پستان را گویند بسبب برآ
نهداءلغتنامه دهخدانهداء. [ ن َ ] (ع ص ، اِ) ریگ توده ٔ بلند. (منتهی الارب ). رملة مشرفه . (اقرب الموارد) (متن اللغة).
نهدانلغتنامه دهخدانهدان . [ ن َ ] (ع ص ) پر از حوض و آوند و خنور، یا پر تا دو ثلث . (از منتهی الارب ). حوض او اناء نهدان ؛ حوض یا ظرفی که پرو لبالب باشد یا آب تا دوسوم آن رسیده ب
نهدةلغتنامه دهخدانهدة. [ ن َ دَ ] (ع اِ) مسکه ٔ سطبر. (منتهی الارب ). زبدةالعظیمة. سرشیری که کلفت و قطور باشد. نهید. نهیدة. نَهد. (از متن اللغة).
نهداءلغتنامه دهخدانهداء. [ ن َ ] (ع ص ، اِ) ریگ توده ٔ بلند. (منتهی الارب ). رملة مشرفه . (اقرب الموارد) (متن اللغة).
نهدانلغتنامه دهخدانهدان . [ ن َ ] (ع ص ) پر از حوض و آوند و خنور، یا پر تا دو ثلث . (از منتهی الارب ). حوض او اناء نهدان ؛ حوض یا ظرفی که پرو لبالب باشد یا آب تا دوسوم آن رسیده ب